دلمان میسوزد ،
این روزگار غریب میسوزاند این دل بیقرار را پیوسته
و ما نمیدانیم چه کنیم بااین سوختن ،بااین بیقراری
خدایا
خدایا
لحظه ای ، آنی ، کمتر از آنی مارا رها نکن
خدایا دلم گرفته ازاین روزگار از بازی های این روزگار
خسته ام خسته ازاین همه تنهایی و دلواپسی
دلواپس آینده ای که خواهد آمد ، خواهم ساخت
و نمیدانم چگونه آنرا خواهم ساخت
خدایا خدایا
صدایم را میشنوی مگرنه ، کمکم کن کمک.....
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۰ ساعت 11:31 توسط آیلین
|